دانشجوها
اماوقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند
بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماند از امتحان را برای او توضیح دهند
ان ها به استاد گفتند.ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد
واز انجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم واز او کمک بگیریم
.به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم..... استاد فکری کرد وپذیرفت که انها روز بعد بیایند وامتحان بدهند.چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتندو استاد انها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد به هر یک ورقه امتحانی را دادواز انها خواست شروع کنند.... انها به اولین مساله نگاه کردن که 5 نمره داشت سوال خیلی اسان بود به راحتی ان را جواب داند
سپس ورقه را برگرداند تا به سوال95 امتیازی پشت ورقه پاسخ دهند که سوال این بود کدام لاستیک پنچر شده بود؟!؟!
قابلللللللللللللللللللل توجهههههههههههه اقایونننننننننننننن
زمان
ضمانت تنها شدن نیست
--------------------------------------------------------------------
اگه روزی تهدیدت. بدون در برابرت ناتوانند اگه خیانت دیدی.بدون قیمتت بالاست.اگه ترکت کردند. بدون باتو بودن لیاقت می خواد
ما چقدر فقیریم
چقدر فقیر هستند. ان دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند
در راه بازگشت ودر پایان سفر مرد از پسرش پرسید..نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد-عالی بود پدر!
پدر پرسید-ایا به زندگی انها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد-بله پدر!
پدر پرسید-چه چیز از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید وبعد به ارامی گفت-فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم وانها چهارتا
مادرحیاطمان یک فواره داریم وان ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد
مادر حیاطمان فانوسهای تزئینی داریم وان ها ستارگان را دارن
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ ان ها بی انتهاس!
با شنیدن حرف های پسر زبان مرد بند امده بود پسر بچه اضافه کرد---پدر تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیریم
اشککک

اشک من رو گونه هام داری منو سنگین می کنی
هرروز که توچشمامی کلی منو غمگین می کنی
وقتی که تنها می شم بغض گلومو می شکنه
اون وقته که تو می ای چشمامو گریون می کنی
بیا پایین بیا روی گونه هام دریا بساز
بیا از صدای من یه عالمه رویا بساز
وقتی که اشکای منو گونه هامو خیس می کنه
صدای خسته من کم کم جوونه می کنه
انگاری قطره معجونه برای اون صدام
می اد و تو حنجره اشکارو مهمون می کنه
اشک من رو گونه هام تومرحمی واسه صدام
هرصدای خسته ای باتو میشه شهره نام
چشمامو به اشک غمگین هرگز عادت نمیدم
صدامو با بغض کینه من رفاقت نمی دم
صدای من یه صدای زخمی صدساله است
صدایی که اشکارو رو گونه ها خیس می کنه
اون صدارا من به چشمای تو هدیه می دهم
تک جمله
در دیاری که دران نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کس
------------------------------------------------------
کاش میشدامتداد لحظه هام درکنار باتو بود می گذشت
درس ریاضی
باز دکتر شریعتی
دکتر شریعتی میگه--من ادعا نمی کنم که همیشه به یاد انهایی که دوستشان دارم هستم اما ادعا میکنم حتی در لحظاتی هم که به یادشان نیستم دوستشان دارم--
چشمای تو
چشات ارمشی داره که دورم می کنه از غم یه احساسی بهم میگه دارم عاشق میشم کم کم
توباچشمای ارومت بهم خوشبختی بخشیدی خودت خوبی وخوبی رو داری یادمنم میدی
توبالبخندشیرینت بهم عشقونشون دادی تورویای تو بودم که واسم دست تکون دادی
ازبس توخوبی می خوام باشی تو کل رویاهام تا جون بگیرم باتو وتو باشی امید فرداهام
چشات ارامشی داره که پابند نکات میشم ببین تو بازی چشمات دوباره کیش مات میشم
بمون زندگیمو با نگاهت اسمونی کن بمون وعاشق من باش وبمون مهربونی کن
من اینارو که نوشتم ...فکر نکنید عاشقمو چه می دونم شکست عشقی خوردم همین جوری نوشتم
دوخط موازی
دوخط موازی زائیده شده اند پسرکی در کلاس درس ان ها را روی کاغذ کشیده ان وقت دو خط موازی چشمانشان به هم افتاد ودر همان یک نگاه قلبشان تپید ومهر یک دیگر را در سینه جای دادند خط اولی نگاه پر معنا به خط دومی کرد وگفت-ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم.....خط دومی از هیجان لرزید خط اولی-.....و خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ من روزها کار می کنم می توانم خط کنار یک جاده متروکه شوم...یا خط کنار یک نردبان ...........خط دومی گفت- من هم می توانم خط کنار یک گلدان باشم یا خط کنار یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک وخلوت!چه شغل شاعرانه ایی!
در همین لحظه معلم فریاد زد......دو خط موازی هیچ وقت بهم نمی رسند .............
صحبت باخدا
گفت-حتی ازمن؟
گفتم-دلم را ربودند.
گفت-پیش از من؟
گفتم-یار می خواهم.
گفت-بهترازمن؟
گفتم-که تنها ترینم.
گفت-تنهاتراز من؟
گفتم-چقدر از من دوری.
گفت-تویامن؟
گفتم- کمک خواستم.
گفت- از بغیر من؟
گفتم -که دوستت دارم.
گفت- اما نه بیشتر از من.
دست اخر قفسم شد
من ساده به خیالم
که همه کار کسم شد
-------------------------------------------------------
عشق این نیست که دلی رو بگیری دوباره به صاحابش پس بدی عشق اونه که اگه دل یکی رو گرفتی تا ته خط باهاش باشی
-----------------------------------------------------
بهترین هارا نباید حتی لمس کرد باید ان هارا درقلب خود احساس کرد
سهراب
این شعر رو رو سنگ قبر سهراب سپهری نوشتند من خیلی دوسش دارم پس اینجا میذارمش
به سراغ من اگر می ایید
نرم واهسته بیاید
مباداترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سخنی ازحافظ
دلی که غیب نمایست جام جم دارد
زخاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
به خط وخال گدایان مده خزینه دل
بدست شاه وشی ده که محترم دارد
دکتر شریعتی
بچه که بودم بستنی ام راگاز می زدند قیامت به پا می کردم.چه بیهوده بزرگ شدم....روحم راگاز میزنندومیخندم
(دکترشریعتی)


به وبلاگ من خوش امدید امیدوارم لحظات خوبی رو سپری کنید