تولد خودم و وبلاگم با هم

امروز 21 دی ماه روز تولد منه

شاید به هیجان سالای پیش نبود

خیلیا که انتظارشو داشتم بهم تبریک بگن نگفتن یادشون نبود

اما گله ایی نیست شاید خودمم فراموش شدم ...

اینارو واسه دل خودم میگم چون هیچکدومشون اینجا نیستن که بخونن

بی خیال نمیخوام روز تولدم با این افکار خراب کنم

تولدم مبارککککککککککککککککککک

دستاااا بالا همه بیاین وسط

       

قر تو کمر فراووونه نمی دونم کجا بریزم

همینجا همینجا

دی جی ولوم بده بالاااااااااا

یکم اتیش بازی اینا هم خوبه ها  

امروز تولدمه من خیلی خوشحالممممم

راستی 24اذر تولد وبلاگم بود 2سالش شد 

امشب همه با اخبار20.30 یادی ازمن بکنید که ساعت20.30به دنیا امدم

مرسی از هرکی یادم بود هرکی تبریک گفت دوستون دارم

با ارزوی موفقیت برای همه




جلل خالق....!!!


200.....!!

فقط یک کتاب دیگر...........!!!

به زودی.....!!

199...!!

منتظر جشن 200 کتاب باشید....!!

متاسفمممم که دیرشد

7 ابان ماه روز کوروش کبیر پدر ایران زمین بود متاسفم واعلام شرمندگی می کنم که فراموش کردم این موضوع بگم

هالووین

دراین جشن مردم با لباس های ترسناک سعی میکنند همدیگر را بترسانند امروز 8ابان روز هالووین می باشد

بانوان...

سه چی یک زن را مانند ملکه میسازد:


1-وقتی که پول در دست هایش باشد


2-وقتی که لباس سفید عروسی می پوشد برای داماد


3-وقتی که اولین بچش به دنیا میاد وبرای اولین بار مادر میشه

------------------------------------------------------------------------------

سه چیز زن رابه گریه می اندازد:


1-حرفی که جریحه دارش کند


2-ازدست دادن کسی که دوستش دارد


3-مرور کردن خاطره هایی که خوشحال کننده بوده براش وحالا ازدستش داده

------------------------------------------------------------------------------------

سه چیز که زن به ان احتیاج دارد:


1-اغوشی که از قلب ومحبت باشد


2-حرفی زیبا که انگیزه اش رابالا ببرد


3-وقتی داشته باشد برای استراحت وتجدید قوا

-----------------------------------------------------------------------------------------

سه چیز که زن رامیکشد:


1-زنی براو ارجحیت داشته باشد


2-داغون شدن اینده اش


3-رفتن پدر ومادر وپسرش

--------------------------------------------------------------------------------

سه چیز که زن به ان افتخار میکند:


1-زیبایش


2-اصل ونسبش


3-کارنامه ومقام اجتماعیش

------------------------------------------------------------------------------

سه علامت درصورت زن که اورا زیبا میکند:


1-بزرگی چشم هایش وتیزی نگاهش


2-پاکی وعذب بودن لبخندش


3-چال روی لپش یا خال توی صورتش

-----------------------------------------------------------------------------------------

سه حالت زن که اخطار به دیگران به حساب می اید ودیگران را میترساند وتعجب میکنند:


1-سکوتش


2-جرات آنیش


3-سردشدنش دریک آن

-------------------------------------------------------------------------

سه چیز که راز زن رافاش میکند:


1-زن


2-وقتی که مست است هذیان میگوید


3-نوع نگاه کردنش

-----------------------------------------------------------------------------------------

سه چیز که زن را وادارمیکندکه از زندگی شخصی برود بدون بازگشت:


1-خیانت


2-ناامیدی و ضربه به اوزدن


3-عدم وجود امنیت

--------------------------------------------------------------------------------

*زن قدرت تحملی را دارد که مرد  راشگفت زده میکن!!


*سختی هارا تحمل میکند...


*غم واندوهی راتحمل میکند که باخود خوشبختی وعشق به همراه دارد..


*می خندد وقتی که میخواهد جیغ بزند..


*ترانه میخواند وقتی میخواهد گریه کند...


*گریه میکند وقتی خوشحال است...


*ومیخندد وقتی می ترسد..


*عشقش بدون شرط است....


*ولی.........یک رفتار بد دارد وان این است که او ارزش خود را نزد دیگران نمی داند...........

من وپول وبابام


m_pool.jpg

نظرسنجی

واقعیت مردم

مردم جوری حرف میزنندکه انگارهمه چیز رامی دانند

اما اگر جرات داشته باشی وسوالی بپرسی انها هیچ چیز نمی دانند

(پائولوکونیلو)

تبریک

سال نو به همه وبلاگ نویسان ودوستان  بی معرفت لینک شده که حتی گاهی قدمی در وبلاگ بنده نمیزارن مبارک سال نو رو سالی پر از شادی پراز خنده وخوشحالی پراز ارامش فکر وروحی وپر از موفقیت و پر از پول برای همه ارزومندم

سیرتکامل گفت وگوی دختر وپسر

سال1360

پسر:سلام ابجی حال شماخوبه؟

دختر:علیک سلام برادر به مرحمت شماخوبم

سال 1370

پسر:سلام مریم خانوم خوبی شما؟

دختر:سلام رامین جان ممنونم شماچطوری؟

سال 1380

پسر:سلام خانمی خوبی؟

دختر:ممنونم عزیزم توخوبی عشقم؟

سال 1385

پسر:سلام یانگوم من

دختر:س عسیسم مرسی ممنونم عقشم

سال 1390

پسر:سلام خوشگلم کوشی نیستی نکنه خوردی به پپسی خخخخ

دختر:چطول متولی عجقم نیتی من دتنگتم

سال 1391

پسر:سلام موستانگ من

دختر:س چطولی عجقم قمقملی قابولی دیده منو دود ندالی بقولم

سال 1394

پسر:سلام عشقم

دختر:هنتقن تخهرتهخ هعتر هتث خحنحخر

سال 1396

پسر: سلام عشقم

دختر:&&$#@*$%&*@

سال 1400

پسر:درحال شلیک ار پی جی

دختر:.................................................بوممممممممممممم (منفجر شد)

اینه وضع جوونای مملکت واستعداد بی نظیر ایرانیا


عکس خنده دار ایرانی ، 19 بهمن 1391 (35 عکس)

بقیه عکسا ادامه مطلب


ادامه نوشته

بازگشت دوباره من

چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی چون اگه 

دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم کسپیر)

------------------------------------------------------------------

دلم واسه همه تنگ شده بود خیلی وقته اپ نکردم

اخه امتحانا بود وکامژیوتر هم خراب بود واس همین نمیومدم فقط هرچند مدت نظرات تایید می کردم شرمنده همه دوستام

خیلی هم ممنون که تواین مدت منو فراموش نکردن بازهم نظر دادن واقعا مرسی بهم امیدواری دادید

----------------------------------------------------------------

راستی به کل فراموش کرده بودم تولد وبمو

۲۴اذر وبم یکساله شد

بهت تبریک میگم خوشگلم

خیلی دوست دارم اولین وبلاگ من

 

 

تولد خواهریمممم

تولد دوست گلم خواهریم که5روز ازم کوچیکتره مبارکککککککککک

شرمنده دیر تبریک گذاشتم

تولدم مبارک

تولدم مبارک .................دیشب ساعت20.30همراه بااخبار متولد شدم



شرمنده همه

خیلی ببخشید دوستان(نبخشید هم خیالی نی) این چندوقته امتحانای نوبت اول شروع شده

بعد کامپیوترمون خراب شده

کم میام  وقتی هم میام حس وحال اپ کردن ندارم

قول میدم بعد امتحانا حسابی تلافی کنم 

همتون دوست دارم

می دونم همتون عاشقمید

خدامولوی

اخه این زندگی ماداریم؟

ای لعنت ........................................................

گندزدن به وبم 

اه اعصابم دگرگون شد

باید در....تخته کنن

حالم از این قالب بهم می خوره

فعلا این باشه بعد سرفرصت میام عوض می کنم

 من قالب خودمو می خوام خو


چون دیدم جالبن گذاشتم(خوبه حس حال اپ کردن نداشتم)

           قدیما آیفون معمولی بود
       می گفتیم کیه ؟ طرف می گفت منم
       الان که تصویری شده
       هرکی زنگ میزنه ژست میگیره بعد زل میزنه به افق.

 -------------------------------------------------------------------

 میازار موری که دانه کش است... در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست چیزی صادر نشده می توانید بیازارید.

--------------------------------------------------------------------

اولی: برو بابا! دومی: به من نگو بابا به من بگو عمو، وقتی می گی بابا من نسبت بهت احساس مسئولیت پیدا می کنم

-------------------------------------------------------------------

تو خیابون یه تصادف شده بود. همه جمع شده بودن. منم برای اینکه صحنه رو از نزدیک ببینم از اون ور داد زدم گفتم «برید کنار، برید کنار من پدرشم» وقتی که رسیدم دیدم اونی که تو خیابون افتاده الاغه

-------------------------------------------------------------

خدایا به این ملت بیاموز یا انار رو دون کنید و پذیرایی کنید
یا در ظرف میوه قرار ندهید !

-------------------------------------------------------------

    پسورد وایرلسمو دو روزه عوض کردم کلا محبوبیتمو تو همسایه ها از دست دادمیکی یکی سرد و سردتر می شن. نگرانم دسته جمعی یه حرکتی بزنن.
امروز یکیشون بلند به اون یکی می گفت نامرد نذاشت فیلممو کامل دانلود کن

روحم شاد

اگه یه روز صبح

خیلی خوشحال از خواب بیدارشم

دیدم همه چیز خیلی خوبه امتحانی ندارم 

نه غمی هست

نه غصه ایی

نه.........

روحم شاد

شرمنده دوستان اگه جالب نبود خدایی اصلا حس وحال اپ کردن ندارم این چندوقته

خبر مهم*****خبرمهم

خبرمهممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

من دوستام يه وب زديم به نام ديوونه هاي فرزانگان قرار بتركونيم

پس از همه مي خوام به اونجا سربزنن ونظر بزارن تولينكدوني اولين لينك مربوط به اونجا منتظر حضور گرمتون هستيم

نامه غضنفر به عشقش

سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟

امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟

ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟

خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی
عاشقت شدم. از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم.

یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم عشقم هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟

راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟

یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟

ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟

ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر! یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه!

چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن! دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی.

راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر! خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!


بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم                    فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم

 

ولي .............اما

منتظر باش                    اما معطل نشو

تحمل كن                     اما توقف نكن

قاطع باش                    اما لجباز نباش

بگو نه                         ولي نگو ابدا

بگو اره                         ولي نگو حتما

سريح باش                    اما گستاخ نباش 

روز بزرگداشت حافظ ماهم تفالي زديم اين هم فال ما

103.gif

مواظب خودت باش................واسه یکی از عزیزا که خیلی دوسش دارم

گاهی ، وقت خداحافظی از کسی .. خواسته یا ناخواسته میگیم :
«مواظب خودت باش ! »
مواظب خودت باش یعنی فکرم پیش توئه !
مواظب خودت باش یعنی برام مُهمی !
مواظب خودت باش یعنی نگرانتم !
مواظب خودت باش یعنی دوستت دارم !
مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت !
مواظب خودت باش یعنی از الان دلم واست تنگ شده!
مواظب خودت باش یعنی… واقعاً مواظب خودت باش.

اینا هیچکدوم برای من اتفاق نیوفتاده

رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، 3،4سالش بود، دیوار راستو میرفت بالا!
نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچه گونه گفتم:
خاله دون، جن سالته عجیییجم؟ اسمتو بهم میگی خانومه خوججل؟
چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت:
احمق، مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی ..!

---------------------------------------------------------------------------------


پسر دختر داییم ۳ سالشه خیلی هم تخسه، داشت سر یه چیزی با باباش بحث میکرد باباش گفت: باشه! گفتم فردا رفتم برات میگیرم! برگشته به باباهه میگه: اولا سر من داد نزن! دوما از این قولای زنونه به من نده! نمیخوای بخری مثه یه مرد بگو نمیخرم تا من بدونم چیکار کنم

----------------------------------------------------------------------------------


به بابام میگم میخوام برم سمت گیاهخواری ! نظرت چیه ؟!
بابام : آفرین پسرم خیلی هم خوبه مگه تو چیت از بـُز کمتره !

--------------------------------------------------------------------------


مامانم اومده میگه سرویس بهداشتی رو الان جرم گیری کردم و برقش انداختم ، ببینم یه نفر رفته دسشویی قلم پاشو میشکنم !!

----------------------------------------------------------------------


سره سفره نشستم دارم با اشتها غذامو کوفت میکنم !
مامانم: اه اه اه ! کمتر بخور خوب ا! شیکمت تا وسط سفره اومده ! چاق شدی ! از ریخت و قیافه افتادی ! داری میترکی ! شیکمو ! خیکی ! خپل ! چاقالو!
مامانم چنان فاز منفی داد از فرداش به مدت سه ماه با رنج و مشقت فراوان رژیم گرفتم ، شام نخوردم ، هزار نوع قرص خوردم ، ورزش کردم دهنم صاف شد وزن کم کردم !
امشب سره سفره در حالی که دارم یه سالاد همراه با ماست کم چرب زهره مار میکنم مامانم یه زره نگام کرده میگه :
- ایمااااااااان! خوب یه لقمه غذا بخور نمیمیری که ! نگاه کن ! چقد لاغر شدی ! ضعیف شدی ! صورتت استخونی شده ! از ریخت و قیافه افتادی !
عین این معتادا لاغر مردنی شدنی ! دقیقا مثل این عملیا ! قرصی ! آمپولی ! نی قلیون ! نشکنی ؟!!! اه اه اه اه !


-آقای مجری، لطفاً یه کم راهنمایی کنید؟
منظور از جمله بالا مسابقات تلویزیونی و مجریان دلنواز و جایزه های نفیس (اعم از ساعت مچی و دیواری و رومیزی و زیر میزی و کنار میزی و اشتراک یک سال پوشک My Baby و دویست و چهل و نه تومان پول نقد و …) و شرکت کنندگان بسیار باهوش (با بهره هوشی در حد جلبک های فتوسنتز کننده اعماق اقیانوس ها) می باشد.

معمولاً عبارت « آقای مجری میشه یه راهنمایی بکنید؟» بعد از قرائت سوال توسط مجری بامزه و تو دل بروی برنامه ، توسط شرکت کننده که احتمالاً صغری ۳۴ ساله و ترشیده و یا کرم علی ۱۴ ساله و محصل می باشند، پرسیده می شود (نگاهی به شرایط سنی و اجتماعی شرکت کنندگان این مسابقه، خود به تنهایی برای نشون دادن سطح نازل این برنامه ها کافیه).

تا شرکت کننده محترم بتواند بعد از راهنمایی های مربوطه توسط مجری محترم (که بسته به آی کیوی شرکت کننده از حرکات موزون تا گفتن جواب مسابقه تغییر می کند) به جواب مورد نظر دست بیابد. سوالات برنامه نیز موضوعاتی همچون آرامگاه خواجه حافظ شیرازی کجاست؟ ، تعداد انگشتان دست و یا پا در انسان چند تاست؟ ، علی دایی کیست ، چرا زن نمی گیری و موضوعاتی از این قبیل می باشد


آقای دکتر مریض تخت دو که دیروز عملش کرده بودین، همین الان تموم کرد!
آقا جان من اشتباهات پزشکی هم جزئی از عمل های جراحیه! به فرض هم که یه دکتر متخصصی از هر ۴ نفری که عمل می کنه ۳ نفرشون می میره. دلیل نمیشه که شما فکر کنید این بنده خدا سواد نداره و به خاطر پارتی و رابطه و اینا مدرکش رو گرفته! اصلاً اگه طرف آدم نکشه که بش نمی گن دکتر که! بابا جان اون یه چیزی حالیشه. طرف دکتره ها! گیر نده عزیزم. برو ماستتو بخور. به توچه طرف چه جوری و از کجا (منظور اوکراین نیست ها!) مدرکشو گرفته؟

ریشه یابی عبارت تنبل خونه شاه عباس

هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می گویند: مگه تنبلخونه شاه عباسه؟

امروز به ریشه یابی این مثل عامیانه می پردازیم.

شاه عباس کبیریک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.

سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلاه مانده.

شاه بلافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.

تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد.
تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالا می روند و جای سوزن انداختن نیست.

شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.

مشاوران هریک طرحی ارائه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.

فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!

داستان پیراهن قرمز

ناخدای کشتی یهو از دور یه کشتی دزدای دریای رو دید. 
سریع به خدمه‌اش گفت: برای نبرد آماده بشین، 
ضمنا اون پیراهن قرمز من رو هم بیارین. 
خلاصه پیراهنه رو تنش کرد و درگیری شروع شد و دزدای دریایی شکست خوردن!

کشتی همینطوری راهشو ادامه می‌داد که دوباره
رسیدن به یه سری دزد دریایی دیگه! 
باز دوباره ناخدا گفت واسه جنگ آماده بشین 
و اون پیراهن قرمز منم بیارین تنم کنم!! 
خلاصه، زدن دخل این یکی دزدا رو هم آوردن و باز به راهشون ادامه دادند

یکی از ملوانا که کنجکاو شده بود از ناخدا پرسید: 
ناخدا، چرا هر دفعه که جنگ می‌شه پیراهن قرمزتو می‌پوشی؟ 
ناخدا می‌گه: خوب برای اینکه توی نبرد وقتی زخمی می‌شم، 
پیراهن قرمزم نمی‌ذاره خدمه زخمای منو خونریزیمو ببینن 
در نتیجه روحیه‌شون حفظ می‌شه و جنگ رو می‌بریم.

خلاصه، همینطوری که داشتن می‌رفتن، 
یهو ۱۰ تا کشتی خیلی بزرگ دزدای دریایی رو که کلی 
توپ و تفنگ و موشک و تیر کمون و اکلیل سرنج و از این چیزا داشتن می‌بینن. 
ناخداهه که می‌بینه این دفعه کار یه کم مشکله، داد می‌زنه: 
خدمه سریع برای نبرد آماده بشین ضمنا پیراهن قرمز منو با شلوار قهوه‌ایم بیارین!

تفاوت نیمرو درست کردن اقایون باخانمها


 خانمها چطور نیمرو درست میکنن؟
آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟
 ۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز
۲- توی ماهیتابه روغن میریزن
۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن


 آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟
آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟
 
 ۱- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
۲- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
۴- توی ماهیتابه روغن میریزن
۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
۷- چند تا فحش میدن
۸- دنبال کبریت میگردن
۹- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
۱۰- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!
۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
۱۲- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
  ۱۳- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
۱۴- میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
۱۵- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
۱۷- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
۱۸- دنبال نمکدون میگردن
۱۹- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
۲۰- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
۲۱- نمکدون رو پر از نمک میکنن
۲۲- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲۳- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
۲۴- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
۲۵- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
۲۶- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
۲۷- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
۲۸- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲۹- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
۳۰- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
۳۱- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
۳۲- دنبال ظرفهای مسی میگردن
۳۳- قابلمهء مسی رو روی اجاق گازمیذارن و توش روغن و تخم مرغمیریزن
۳۴- چند دقیقه به تخم مرغها زلمیزنن
۳۵- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن
۳۶- چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن
۳۷- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
۳۸- روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
۳۹- چند تا فحش میدن و بلند میشن
۴۰- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
۴۱- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
۴۲- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن
۴۳- با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن
۴۴- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن
۴۵- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن ودوباره چند تا فحش میدن!

باهوش یا احمق؟

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد  حرکتی کرد  که دورش کند اما کاغذی را  در دهان سگ  دید .کاغذ را گرفتو خواند
.روی کاغذ نوشته بود” لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین ” . ۱۰ دلار هم همراه کاغذ بود.
قصاب که تعجب کرده بود  سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت  .سگ هم  کیسه راگرفت و رفت .
قصاب که کنجکاو شده بود و از  طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد .
سگ  در خیابان  حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید . با حوصله ایستاد تا  چراغ سبز شد و  بعد از خیابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد.
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو  حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد .قصاب متحیر از حرکت هوشمندانه سگ منتظر ماند .
اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت .
صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد   دوباره شماره آنرا چک کرد   اتوبوس درست بود سوار شد.قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت  حومه شهر  بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد .پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد.قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید .گوشت را روی پله گذاشت و   کمی عقب رفت و خودش را به در  کوبید .اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.
سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی  در را باز کرد و شروع  به فحش دادن  و تنبیه سگ و کرد.
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است  .این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت:تو به این سگ میگی باهوش ؟ این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه ببره !